ಌಌتنهاترین عشق یه عاشق دل شکستهಌ᠐
پنج شنبه 87 بهمن 24 :: 5:7 عصر :: نویسنده : افسانه
گرچه این دنیا ندارد اعتبار می نویسم تا بماند یادگار در غروب غبار عشق دستهایم را به تندی بادهای ساحل خواهم گرفت و با چوب زیتون بر تندبادهای ساحل خواهم نوشت: ((عزیزم دوستت دارم تا ابد)) .................................................................................... الهی آنکه در تنهاترین تنهاییم تنهای تنهایم گذاشت به حق دل تنهاترین تنهاکسش تنهای تنهایش گذار ..................................................................................... از پس شیشه ی عینک تاستاد سرزنش وار به من می نگرد باز در چهره ی من می خواند که چه ها در دل من می گذرد ............... ارشد امروز که نامم را خواند بی سبب داد کشیدم غایب رفیقان همه خندیدند که جنون گشته به طفلک غالب ............... آنها هیچ نمی دانستند که من این جایم و دل جای دگر ....................................................................................... مرا صدبار از خود برانی دوستت دارم به زندان جنایت هم کشانی دوستت دارم چه حاصل از جفا چه سود از قهر ورزیدن مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم ............................................................................................................ عشق تنها اشتباه قشنگ زندگی خدایا شکست عهد منو گفت: هرچه بود گذشت به گریه گفتمش: آری ولی چه زود گذشت بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید بهار رفت و تو رفتی و هرچه بود گذشت ................................................................................. همیشه یک سلام ساده ی صاف دلم را با دلش پیوند می داد و او در پیر نگاه اشتیاقش برایم مژده ی لبخند می داد .................................................................................... از من پرسید به خاطر چه زنده هستی؟در حالیکه تمام وجودم او را صدا می کرد گفتم: به خاطر هیچ از او پرسیم تو به خاطر چه زنده هستی؟در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود گفت: به خاطر کسی که به خاطر هیج زنده است................. ............................................................................................ . اگه تو بری ز پیشم من همون قناری می شم که تو بغض و گریه هاشم می گه می خوام با تو باشم اگه تو بری ز پیشم من همون ستاره می شم که تو هفتا آسمونم نمی خوام بی تو بمونم ....................................................................................... از فراغش خسته ام ای روزگار فلک روزی که غربت را بنا کرد مرا از تو تورا از من جدا کرد الهی الهی من بمیرم تو بمانی سر خاکم برایم فاتح بخوانی سر خاکم بیایی با دلی تنگ بریزی اشک مروارید سر سنگ یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم ................................................................................................ اگه یه روز احساس کردی می خوای گریه کنی صدام کن بهت قول نمی دم بخندونمت ولی می تونم باهات گریه کنم اگه یه روز خواستی فرار کنی نترس صدام کن بهت قول نمی دم نگهت دارم اما باهات می مونم اگه یه روز نخواستی صدای هیچکس و بشنوی حوصله ی هیچکس و نداشتی صدام کن قول می دم پیشت بموم و قول می دم ساکت بمونم اما اگه یه روز صدام کردی و جوابی نشنیدی سریع بیاو منو ببین شاید من به تو احتیاج داشته باشم........ ......................................................................................... آری آغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه ناپیداست من به پایان نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست............ .......................................................................................... نویسم من در این دفترچه نامه که بعد از من بماند این نشانه اگر گفتند نویسنده کجا رفت؟ بگویید رفت از دست این زمانه اگر روزی تورا کردم فراموش بدان شمع وجودم گشته خاموش ................................................................................... به هرکه دل بستم رفتنی شد به هر گل که رسیدم چیدنی شد به هر شاخه که آب دادم شکوفه گشت و نصیب و دیگری شد ................................................. من از حال پریشانم چه گویم از آن چیزی که می دانم چه گویم من از درد دلم تا کی بنالم ز غم افتاده دامانم چه گویم؟ موضوع مطلب : |
منوی اصلی آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 12
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 203184
|
|